جدول جو
جدول جو

معنی مجتمع شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مجتمع شدن
گرد آمدن فراهم آمدن گرد آمدن فراهم آمدن جمع شدن: ... و بهم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتفع شدن
تصویر مرتفع شدن
برافراشته شدن، بلند ساخته شدن، از میان رفتن برافراشته شدن: (بهرام گور) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد، بلند بنا شدن، برطرف شدن رفع شدن: اکنون نگرانی او مرتفع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتفع شدن
تصویر منتفع شدن
سود یافتن نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تن یافتن، نگاشته شدن، آشکار شدن بصورت جسم در آمدن، مصور شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع شدن
تصویر ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمع شدن
تصویر جمع شدن
Accrue, Congregate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
накапливать , собираться
دیکشنری فارسی به روسی
ansammeln, sich versammeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
накопичувати , збиратися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
gromadzić, gromadzić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
accumuler, se congreguer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
สะสม , รวมตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
يجمع , اجتمع
دیکشنری فارسی به عربی
एकत्रित होना , एकत्र होना
دیکشنری فارسی به هندی
לצבור , להתאסף
دیکشنری فارسی به عبری
蓄積する , 集まる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
축적하다 , 모이다
دیکشنری فارسی به کره ای
সংগ্রহ করা , একত্রিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
جمع ہونا , جمع ہونا
دیکشنری فارسی به اردو